این کتاب داستان مردمانی است که بدون امید شده بودند و برای آرزوها و اهدافشان برنامه ای نداشتند. تا اینکه یک روز بچه ای پیدا می شود و شروع میکند به فروختن آرزوها. با این کار آرامآرام به مردم یاد می دهد که چطور آرزو کنند تا به خواستههایشان برسند.
در روستای «پسته» تاجر باهوش و زیرکی است که مغازهای بزرگ پر از چیزهای زیبا، عجیب و غریب و وسوسهانگیز دارد. او آنها را از کشورهای دور و نزدیک خریده است.
مثل کفشهای برّاق و بلندی که هنگام راهرفتن در شب روشن میشود و مسیر را به صاحبش نشان میدهد!
یا شیای جیبی که برای مردم تئاتر پخش میکند!
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر