کتاب به سبد خرید شما اضافه شد مشاهده سبد خرید
فروشگاه
دسته بندی
سبد خرید
ادبیات کودک و نوجوان نیازمند محتوای به‌روز

یک نویسنده کودک و نوجوان گفت: اگر می‌خواهید برای نوجوان بنویسید، باید دست‌کم با یک نوجوان زندگی کرده باشید. علایقش را بدانید. فکرش را بخوانید و بدانید چه مدل لباس پوشیدن را دوست دارد، فکرش درباره پدر و مادرش چیست، به جامعه چه نگاهی دارد. مشکل امروز ادبیات کودک و نوجوان این است که محتوای به‌روز در کتاب‌ها ندارد.

بنفشه رسولیان از آن دسته نویسندگان عرصه کودک و نوجوان است که در کنار شعر، آثار داستانی نیز دارد. نوشتن برای کودکان بزرگ‌ترین دغدغه این هنرمند اصفهانی است که سال‌هاست در کسوت معلمی نیز در حال فعالیت است. او را پیش‌تر با کتاب «سفری که پرماجرا شد» می‌شناختیم. «مهراس و ماجراجویی در قصر» آخرین کتابی است که به قلم این نویسنده وارد بازار کتاب شده است.

به گفته رسولیان، تاکنون نزدیک به ۴۰۰ جلد کتاب از او منتشر شده است. رسولیان که تحصیل‌کرده رشته ادبیات کودک و نوجوان است، از سال ۱۳۷۳ به‌صورت حرفه‌ای پا به عرصه شعر و داستان کودک و نوجوان گذاشته و در سال ۱۳۸۹ نیز برنده جایزه پروین اعتصامی شده است. این گفتگو فرصتی است تا با این نویسنده و آثار و تجربه‌هایش بیشتر آشنا شویم.

-از فضای شعر کاملاً خارج شده‌اید؟

زمانی جایزه پروین را هم دریافت کرده‌ام؛ اما وقتی وارد فضای داستان و رمان شدم، حس کردم می‌توانم طنز بنویسم و بازخوردهای خیلی خوبی هم بگیرم و این مرا بیشتر در فضای داستان نگه داشت. معلمی از کابل برایم ایمیل زده بود که کتاب «قصه‌های نیما» را بچه‌های کلاسم می‌خوانند و لذت می‌برند. در تورنتو یک مجموعه آموزشی کتاب «کلاغ باغ گردو» را که چندین سال پیش شعرش را منتشر کرده بودم، از ایران بردند و به زبان انگلیسی ترجمه کردند و با تصویرگری زیبایی که انجام دادند، به چاپ رساندند. حتی فایل کتاب را به من هدیه دادند تا بتوانم خودم هم چاپ کنم.

در حال حاضر با قسمت پردیس مهرستان کاری را با موضوع لالایی‌های مذهبی شروع کرده‌ام. لالایی را یک کودک خوانده و با موسیقی همراه است. مهرستان در حال تهیه انیمیشن در این باره است. چند تای آن ساخته شده و هشت تای آن هم نیاز به سناریوی تصویری دارد. بخش انیمیشن مهرستان آن‌ها را تولید می‌کند. مجموعه‌ای ۲۰ قسمتی از آداب‌ورسوم هم داریم که قول انجام آن‌ها را به نشر مهرستان داده‌ام.

– ایده‌های طنزتان از کجا می‌آیند؟ این‌ها را از شخصیت‌های اطرافتان می‌گیرید؟

بله، ۱۰۰ درصد. ما طنز موقعیتی و طنز کلامی داریم. باید در موقعیت قرار گرفته باشیم تا لمسشان کنیم. سعی می‌کنم این ایده‌ها را از افکار و رفتار دانش‌آموزانم بگیرم.

– چگونه؟

در ضمنِ فعالیت‌های مدرسه این ایده‌پردازی شکل می‌گیرد. مثلاً به بچه‌ها تصویرهای عجیب‌غریب می‌دهم و می‌گویم درباره‌اش انشا بنویسید. مدتی پیش این کار را کردم و نتایجش شگفت‌زده‌ام کرد. مثلاً درباره تصویر لامپی که زده بود بیرون، دانش‌آموزی نوشته بود: «این چون حق بقیه را می‌خورده، ترکیده و زده بیرون.» این خوردن برق، طنز کلامی است و من به آن نرسیده بودم؛ اما دانش‌آموز من رسیده است. وقتی به بچه‌ها مواد اولیه را می‌دهی، چیزی را به تو پس می‌دهند که تعجب می‌کنی و برایم دغدغه می‌شود که چطور می‌شود این‌ها را کشف کرد. وقتی من در دنیای بچه‌ها قرار دارم، با انواع شخصیت‌ها مواجه هستم. چون هرکدام از آن‌ها از یک خانواده متفاوت با دیگری آمده‌اند. هرکدام یک فرهنگ و یک زاویه‌دید به زندگی دارند، هرکدام از یک طبقه اجتماعی هستند. عکس‌العمل‌ها و خروجی رفتار آن‌ها متفاوت است و همه‌شان برای من دوست‌داشتنی و قابل‌توجه‌اند.

-چه زمانی احساس می‌کنید کتابتان به نتیجه مطلوب و مدنظرتان رسیده است؟

مثلاً وقتی کتاب به موقعیت پویش می‌رسد. وقتی «سفری که پرماجرا شد» توسط ناشر در پویش ملی مطرح و تبلیغات آن از شبکه پویا و نهال پخش شد، فکر می‌کنم آن اتفاق خوب رقم خورد. جوایز ارزنده‌ای برای برندگان مسابقه در نظر گرفتند. همین‌طور پویشی از طرف اداره آموزش‌وپرورش گذاشتند و سه هزار نفر در آن شرکت کردند. آن هم خیلی ارزشمند بود. البته موافق نیستم بچه‌ها به سؤالات تستی پاسخ بدهند که در متن کتاب اشاره شده است.

-چه کارهای دیگری در دست تولید دارید؟

قرارداد دو رمان با انتشارات «کمیکا» در تهران دارم. از الان به بچه‌ها مژده می‌دهم که با خواندن این کتاب بسیار خواهند خندید. ماجرای مرد دست‌فروشی است که به همراه الاغ و وسایلش از این قلعه به آن قلعه می‌رود. اولین جلد آن «قلعه هزارپخمه» است که فضایی دارد با قوانین و آدم‌های عجیب‌غریب. قانون می‌تراشند و کارهای عجیب‌غریب می‌کنند. پادشاهی دارند که قانون‌های من‌درآوردی دارد. پیام این کتاب تفکر انتقادی است. مخاطب آن از ۹ تا ۹۹ سال است. مرضیه قائدی تصویرگری آن را به عهده دارد.‌

رمان دیگری به نام «ماجراهای میومان» دارم که کاراکتر اصلی‌اش یک گربه است. میومان مأمور اداره حفاظت و نگهبانی است. او از شهر خودش به دنیای آدم‌ها می‌آید و می‌خواهد برای نجات گربه‌هایی که دست جادوگرها می‌افتند، گروه ارتش تشکیل دهد. ایده آن از آنجا گرفته شد که گربه‌هایی را با نقص عضو می‌دیدم که افرادی آزارشان می‌دهند.

تمام تلاشم این است که این کار را جوری بنویسم که مخاطبان جهانی داشته باشد و بتوان آن را به زبان‌های دیگر ترجمه کرد یا تبدیل به انیمیشن شود. برای نوشتن این کتاب هم از منابع لازم استفاده کرده‌ام.

برای جهانی شدن کتاب‌هایم تلاش می‌کنم

-در مدرسه با دانش‌آموزانتان چه فعالیت‌هایی انجام می‌دهید؟

من معلم فارسی هستم و دستور زبان را فارسی را جوری با بچه‌ها کار می‌کنم که دوره پنجم و ششم ما با دبیرستان دوره اول برابری می‌کنند. دوست دارم مطالبی که می‌گویم، راستی‌آزمایی شود. مادری که مدرک لیسانس ادبیات داشت، می‌گفت من این مطالب را که شما به بچه‌های ما یاد می‌دهید، در دانشگاه هم یاد نگرفته‌ام!

در کلاس، فعالیتی داریم تحت عنوان دیدن انیمیشن‌های به‌روز و صحبت کردن درباره‌شان. بچه‌ها نظرهایی می‌دهند که من اصلاً به آن‌ها نرسیده‌ام. همین کمک می‌کند به بارش مغزی من و هم کمک می‌کند به خوب دیدن، خوب شنیدن و ابراز وجود بچه‌ها. من این کار را به معلم‌ها توصیه می‌کنم. البته تأکید می‌کنم قبل از هر چیز خودشان یک مرتبه انیمیشن را ببینند و نمونه مناسب انتخاب کنند.

همچنین شعرهای پروین اعتصامی، ابیات منتخب شاهنامه، گلستان سعدی، چند تا از داستان‌های «طوطی‌نامه» و نیز تعدادی از داستان‌های «هزار و یک شب» را انتخاب و ویرایش می‌کنم. بچه‌ها می‌خوانند و سوال‌های درک مطلب را جواب می‌دهند. همینطور، تصویری از آن داستان را بر اساس ذهنیت خودشان رسم می‌کنند. سال گذشته فعالیتی داشتیم تحت عنوان «مهمانی در خانه سعدی». به بچه‌ها گفتم می‌خواهیم برویم خانه سعدی. فکر می‌کنید با چه چیزی مواجه می‌شویم؟ چیزهای عجیب‌غریبی گفتند. یکی از بچه‌ها گفت ما هرچه می‌رویم، خانه نیست؛ چون همه‌اش مسافرت است. یکی دیگر گفت سعدی زنی دارد که دائم غر می‌زند! دانش‌آموزانم که به دبیرستان رفته‌اند، می‌گویند داستانی را که درباره سعدی گفتید، هیچ وقت فراموش نمی‌کنیم.

این مدل کار را که در آن مطالب آموزشی با قصه همراه می‌شود، از ۵۰ سال قبل در کشورهای پیشرفته انجام می‌دادند. متأسفانه کتاب‌های درسی ما با رشد فکری بچه‌ها ارتقا نیافته است. بچه‌ها از لحاظ تفکر انتقادی و انتزاعی رشد کرده‌اند؛ اما کتاب‌های درسی‌مان نسبت به رشد بچه‌ها عقب‌اند. به نظر من کتاب‌های درسی باید سالانه بازنگری شوند و تغییرات روی آن‌ها اتفاق بیفتد. چون این اتفاق نیفتاده، من از منابع آموزشی خودم استفاده می‌کنم.

کار دیگری که داریم انجام می‌دهیم، نشست کتاب‌خوان است. در ماه، یک هفته را اختصاص می‌دهیم به بچه‌ها تا کتاب‌هایی را که خوانده‌اند در پنج دقیقه معرفی کنند. این معرفی شامل تحقیق درباره نویسنده و محتوای کتاب است. همین‌طور نمایشگاهی از لوازم کمک‌آموزشی درس فارسی که خود بچه‌ها می‌سازند، برگزار می‌کنیم. دستور زبان فارسی برای من خیلی مهم است و تشخیص صفت، اسم و انواع فعل‌ها برایم خیلی اهمیت دارد. مثلاً بچه‌ها جعبه‌ای درست کرده بودند که وقتی دست توی آن می‌کنی و کارت را بیرون می‌کشی، در ۱۰ ثانیه باید بگویی این کلمه از کدام نوع کلمات است. بعد آن کارت را می‌اندازی در صندوق مناسب خودش. پازلی درست کرده بودند که مربوط به دستور زبان بود. این نمونه‌ها حتی قابلیت این را دارد که یک شرکت ساخت اسباب‌بازی از آن ایده بگیرد.

کار دیگر این است که بچه‌ها را تشویق می‌کنیم که ضرب‌المثل‌ها را به‌صورت موضوعی دنبال کنند. مثلاً ضرب‌المثل‌هایی که درباره آب است یا مثلاً کلمه آش یا اسم خوراکی دارد. این‌طوری بچه‌ها محدود به آزمون و نمره نمی‌شوند و توانایی‌هایشان را بروز می‌دهند.

متأسفانه در حال حاضر آمار گریز نوجوان‌ها از مدرسه زیاد شده است. یکی از دلایل آن را پیشرفت نکردن محتوای کتاب‌های آموزشی با رشد تفکر نوجوان امروز می‌دانم. این محتواها با رشد تفکرات انتزاعی و انتقادی آن‌ها جلو نمی‌رود و حالت تحمیلی به خود گرفته است. همین‌طور تشکیل گروه‌های همسالان به موضوع گریز، دامن می‌زنند و نیز وجود معلمان ناکارآمد. سال ۱۳۸۴ طرحی را به آموزش‌وپرورش دادم به نام «داستان‌پژوهی در ۱۲ گام» برای کلاس درس. طرح من را تأیید کردند و تشکر از طرحم کردند؛ ولی دعوتی برای پیگیری طرحم صورت نگرفت. چند وقت بعد، همان طرح را در کتاب تفکر و پژوهش دیدم.

-کجای کار نویسندگی برایتان سخت است؟

جایی که موضوعاتی را که دوست نداشتم سفارش می‌دادند. چند سال پیش، یکی از ناشران با طرز تفکر خاصی به من پیشنهاد کاری را با حق‌الزحمه بالایی داد. من آن کار را قبول نکردم. این «نه» گفتن‌ها خیلی سخت است و ممکن است بعدازآن اتفاقاتی پیش بیاید که چندان جالب نیست. اما من در جای خودش نه می‌گویم و بعدازآن «بله‌» های قشنگی به بار می‌نشیند. مثلاً یک بار قرارداد یکی از کارهایم را که ناشر برای چاپ آن خیلی تعلل کرده بود، فسخ کردم. با دلخوری کار را پس دادند و حتی یک ریال بابت تأخیر ندادند. البته من هم در پی گرفتن خسارت نبودم. کار را تحویل گرفتم و به ناشر دیگری سپردم و خوشبختانه مسیر خوبی برای آن فراهم شد. چند روز پیش همان مدیر نشر را دیدم. با گلایه سراغ کتابم را گرفت که از ما گرفتی و بردی، به کجا رسید؟ گفتم الحمدالله با بهترین شکل در حال آماده‌سازی برای چاپ است. نه‌هایی که می‌گویم، همیشه به نفعم بوده است.

– برای نوجوان‌هایی که کتاب‌خوان نیستند چه باید کرد؟ مربی‌ها و والدین چه کاری می‌توانند انجام دهند؟

آن‌هایی که کتاب‌خوان نیستند دو دسته‌اند: یا واقعاً الگوی کتاب‌خوانی ندارند، یا محتوای لازم را ندارند. وقتی کاری را رد می‌کنی، باید جایگزین داشته باشی؛ یک چیزی که بچه دوست داشته باشد. ما در کتاب نوجوان تألیفی، کتاب‌های جذاب زیادی نداریم. بیشترشان ترجمه هستند و مخصوصاً در ژانر وحشت نوشته شده‌اند. اتفاقاً دراین‌باره من خیلی فکر کردم و با نشر مهرستان هم صحبت کردم که وارد این حوزه هم بشویم و این کار را هم انجام دهیم. چرا بچه‌های ما باید تجربیات و مطالعات یک نویسنده خارجی را دریافت کنند؟ نوجوان‌های ما جایگزین مناسب برای چیزهایی که ما حذف می‌کنیم، ندارند.

– به نظرتان چه کار باید کرد؟

بچه‌ها تغییر کرده‌اند؛ اما قلم من نویسنده، من فیلم‌نامه‌نویس، من انیمیشن‌ساز، هنوز تغییر نکرده است. برای همین است که بچه‌ها به سمت کتاب‌های تألیفی و انیمیشن‌های ساخت داخل نمی‌روند. به جای آن می‌روند سراغ سریال‌های سری‌دوزی شبکه خانگی. اگر در یک خانه فقط نان خشک باشد، بچه‌ها همان را می‌خورند؛ اما اگر یک مادر خلاقیت به خرج دهد و خوراک بهتری را تهیه کند، اوضاع فرق می‌کند.

با توجه به انفجار ناگهانی در رشد رسانه‌ها و وجود بازی‌ها و انیمیشن‌های مختلف، مخاطب نوجوان تحولات زیادی را تجربه کرده است. زمانی بود که نوجوانان فقط دسترسی به کارتون‌های تلویزیون داشتند، کتاب‌قصه کم بود یا ژانر خاصی تولید می‌شد. اما الان با توجه به آثار تولیدشده، مخاطب‌ها با ژانرهای مختلفی آشنا شده‌اند و سبک‌های مختلف می‌خوانند. انیمیشن زیاد می‌بینند و بازی‌های مختلفی انجام می‌دهند و این باعث شده است که خیلی زودتر به هوش‌های دهگانه برسند. خصوصاً در بخش هوش انتزاعی، رشد سریعی اتفاق افتاده است. البته این باید هدایت و کنترل شود. هم نویسنده و هم والدین باید مراقب باشند که چه خوراکی در اختیار نوجوان قرار می‌دهند.

– نویسنده‌هایی که دوست دارند برای مخاطب نوجوان بنویسند، عموماً چه مشکلاتی در متونشان دارند؟

نشناختن مخاطب. مولانا می‌گوید: «گر سروکار تو با کودک فتاد / پس زبان کودکی باید گشاد». چرا این حرف را زده است؟ چون اگر می‌خواهید برای نوجوان بنویسید، باید دست‌کم با یک نوجوان زندگی کرده باشید. علایقش را بدانید. فکرش را بخوانید و بدانید چه مدل لباس پوشیدن را دوست دارد، فکرش درباره پدر و مادرش چیست، به جامعه چه نگاهی دارد. من رمانی را شروع کردم به نام «آسانسوری به کتابخانه آکاشیک». در این رمان، نوجوان دارد می‌گوید من از کلاس اضافی متنفرم. مرا به‌زور دارند کلاس می‌فرستند. این حرف دل نوجوان است. اما شنیده نمی‌شود. متأسفانه ما دوست داریم نوجوان روی قالب‌هایی که خودمان می‌گوییم، قرار بگیرد و حرکت کند و متأسفانه همان را در داستانمان می‌نویسیم. نوجوان که با آن مواجه می‌شود، می‌گوید: من این نیستم! و کتاب را کنار می‌گذارد. وقتی می‌خواهیم برای نوجوان بنویسیم، باید قبلاً تجربه کنار نوجوان بودن را داشته باشیم؛ آن هم نه نوجوانی که چهارچوب دارد. الان بچه‌ها خیلی چیزها را در گروه همسالان تجربه می‌کنند! از دود تا روان‌گردان‌ها.

البته مسئله مورد نظر من، فقط آسیب‌های اجتماعی نیست. فرهنگ کلامی بچه‌ها نیز تغییر کرده است. هرساله کلمات و عبارات زیادی به فرهنگ واژگانشان اضافه می‌شود که تا حالا نشنیده بودیم. باید این‌ها را در نوشتن لحاظ کرد. در نوشتن کتاب «یک مدرسه خفن» اعتراضی را از طرف یکی از اولیا داشتم که چرا کلمه خفن استفاده شده است. به آن‌ها توضیح دادم که خفن ریشه اصیل فارسی دارد و به دلیل زایش و پویش زبان فارسی تغییر شکل پیدا کرده و بچه‌های این نسل از آن استفاده می‌کنند. اتفاقاً این کتاب بیش از بقیه کتاب‌هایم در آن چهار جلد به فروش رفت. آن هم به خاطر اسمی که برای عنوانش انتخاب شده بود. درست است که من اسم خفن را آوردم، اما در داخل کتاب، محتوایی را به مخاطب می‌دهم که مورد نیاز او و باارزش است. در حقیقت این نام، یک آشتی و آشنایی با مخاطب است که به او بگویم من هم مثل خودت هستم. ضمن اینکه هیچ حرف بدی در داخل کتاب نیست. کتاب، طنز است؛ اما طنز پاک. سعی می‌کنم چیزی بگویم که مخاطب خوشش بیاید و با من همراه شود اما حرف بد هم نزند.

-چه مشکلی را در ادبیات کودک و نوجوان شهر اصفهان می‌بینید؟

موضوع مافیا در این خصوص کمی آزار دهنده است. تابستان سال ۱۴۰۰ کتاب بنده به‌عنوان کتاب سال معلم در کشور برگزیده شد. از وزارتخانه تهران با من تماس گرفتند و بابت این انتخاب تبریک گفتند. خودشان هم با اداره آموزش‌وپرورش اصفهان تماس گرفته بودند و تذکر داده بودند که چطور شما از این موفقیت خبری ندارید. پس‌ازآن هم دوباره به من زنگ زدند و گفتند در اداره‌کل اصفهان اصلاً شما را نمی‌شناسند.

متأسفانه باند و باندبازی در همه جا هست و فکر می‌کنم در این رابطه هم کم نیستند. حداقل به‌عنوان یک پیشکسوت در زمینه نویسندگی جا دارد که امثال بنده را در همایش‌ها و جشنواره‌های ادبی دعوت کنند که هم متخصص در این زمینه هستیم و هم متعلق به این شهر. اما دریغ از یک تماس. اگر از بنده هم دعوت کنند، شاید اصلاً این برنامه‌ها را هم نروم! اما این دوستان، فقط آشنا و رفقای خودشان را دعوت می‌کنند. من منکر تخصص و تجربه خوب مدعوان نیستم. اما این سؤال را دارم که آیا در جشنواره‌هایی که در شهرهای دیگر برگزار می‌شود، از اصفهانی‌ها دعوت می‌کنند؟ یا این موضوع یک‌طرفه است؟!

مسئولان اگر بخواهند مثلاً درباره خشکی زاینده‌رود حرف بزنند، آیا می‌روند سراغ یک نویسنده در شهر دیگر یا اینکه این کار را از امثال من می‌خواهند که هم نویسنده‌ای در این شهر هستیم و هم با این مشکلات مأنوس‌تریم؟ اینکه ما نویسنده هستیم و در این شهر فعالیت می‌کنیم و در دسترس هستیم، به معنای دست‌پایین بودن که نیست! کتاب‌های بنده به لحاظ تعداد و چه به لحاظ جوایز اختصاص‌یافته، در حد خوبی هستند. همین‌طور تخصص من در زمینه تحصیلی‌ام ادبیات بوده است. سنوات زیادی هم در این حرفه گذرانده‌ام. ادامه این روند متأسفانه نتیجه‌ای جز لطمه خوردن ادبیات کودک ندارد.

سال‌ها خودم را از گروه‌ها، انجمن‌ها و از حاشیه کارها، دور نگه داشتم تا بتوانم حجم زیاد مخاطب‌هایم را جواب دهم و الحمدالله کار زیاد هم ارائه داده‌ام. اما گوشه دلم زخمی است که چرا درحالی‌که امثال من در این شهر هستند و امکان حضور دارند، از جای دیگر نویسنده دعوت می‌کنید؟ امیدوارم شرایط به‌گونه‌ای شود که از نیروهای متخصص در زمینه برنامه‌های ادبی استان استفاده شود و شاهد رشد کیفی برنامه‌ها باشیم.