درآمدی بر آموزش در خانه
بسیاری از ما آموزش رسمی و رفتن کودکان به مدرسه را آنچنان بدیهی و طبیعی میدانیم که نبود آن برای ما غیرمعمول و شکبرانگیز جلوه میکند. اما بهراستی آیا تعلیم و تربیت کودکان فقط در محیطی به نام «مدرسه» امکانپذیر است؟ آیا یادگیری مدرسهای بهترین گزینه برای هر کودکی بهشمار میرود؟ چه میشود اگر بتوان امکان تعلیم و تربیت مطلوب را در محیطی خارج از مدرسه فراهم ساخت؟ امروزه در دنیا بسیارند کسانی که معتقدند حتی اگر آموزش رسمی بهخوبی عمل کند، شیوههای دیگری نیز وجود دارند که به همان اندازه یا بیشتر میتوانند اثربخش باشند.
بر پایۀ این اندیشه، «آموزش در خانه» به عنوان شکل نوینی از تعلیم و تربیت کودکان مطرح شده و با وجود تمام فراز و نشیبهایی که پشت سر گذاشته است، به عنوان رقیبی جدی برای آموزش مدرسهای در دنیای معاصر بهشمار میرود و هر روز بر تعداد طرفداران آن افزوده میشود. پس بهتر است ما نیز درنگی کنیم؛ چارچوبهای ذهنی خود را بشکنیم؛ به آنسوی دیوار مدرسه سفر کنیم و با آموزش در خانه بیشتر آشنا شویم تا با درکی بهتر از گزینههای پیشرو، دربارۀ سرنوشت فرزندانمان تصمیم بگیریم و آیندهای روشنتر را برای آنان رقم بزنیم.
هولت از حامیان آزادی کودک و «آموزشوپرورش باز» است. وی ضمن انتقاد از نظام آموزش رسمی، کلاس درس باز را جایگزینی برای مدارس سنتی معرفی میکند که در آن، از یادگیری خودانگیخته و خودسامان حمایت میشود و گزینههای وسیعی برای انتخاب و عملکردن وجود دارد. از دیدگاه هولت، کلاس درس باز نیز همانند کلاس درس سنتی ساختار دارد؛ اما ساختار آن متفاوت است و برخلاف کلاسهای سنتی، انعطافناپذیر و خشک و بیتحرک نیست. کلاس درس باز از لحاظ داشتن فرصتهای متنوع یادگیری، غنی است و در آن، علایق شخصی و انتخابهای کودکان تأیید و حمایت میشوند. در رویکرد طبیعی به یادگیری، معلم یا والدین پیش از اینکه کودک برای یادگیری آمادگی و تمایل داشته باشد، آموختن وقایع و مهارتها را به او تحمیل نمیکنند. آنان اجازه میدهند علاقهها و استعدادهای کودک وی را بهسوی حوزههای دانش هدایت کنند و کمکها و منابع لازم را بههنگام درخواست وی در اختیارش قرار میدهند.
از نگاه هولت، ما با تشویق یا اجبارکردن کودکان به درسخواندن برای رسیدن به نتایج ناچیز و بیارزشی، چون پاداشهای بیرونی، نمرات عالی، ستارههای طلایی و... و در یک جمله، برای احساس رضایت از اینکه از دیگری برترند، عشق به یادگیری را در آنان از بین میبریم.
در این رویکرد، زندگی و یادگیری به هم پیوستهاند. کودکان بهجای اینکه دانش را در قالب موضوعات مجزا فراگیرند، آن را در جریان زندگی روزانۀ خود میآموزند که اغلب در بطن دیگر فعالیتهای روزمره جای گرفته است. فرصتهای یادگیری آنچنان گسترده و در زندگی کودک آمیخته شده است که جداسازی آنها و تعیین اینکه یادگیری چه موقع و چگونه روی میدهد، بسیار دشوار است. در این روش، کودکان آنچه را در محیط پیرامونشان رخ میدهد، مشاهده میکنند و یا به آن گوش میدهند. آنها به کشف چیزهایی مشغول میشوند که علاقهشان را برانگیزاند، بازی میکنند، با یکدیگر و با بزرگترها صحبت میکنند و مهارتهایی را یاد میگیرند که برایشان ضروری یا لذتبخش است. در واقع، کودکان اطلاعات را از منابع بسیار متنوعی کسب میکنند
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر