کتاب به سبد خرید شما اضافه شد مشاهده سبد خرید
کپی آدرس
فروشگاه
دسته بندی
سبد خرید
نازنین جاوید سخن

آواز طرقه نور خیلی کوچکی را توی دل خورشید روشن کرد. وقتی خورشید چشم‌هایش را باز کرد، طرقه به او گفت که دنیا توی سردی و تاریکی فرورفته. گفت که زندگی همهٔ مردم تباه شده. از خورشید خواست راهی به آن‌ها نشان بدهد تا همه نجات پیدا کنند. خورشید اول کمی فکر کرد و بعد گفت: «تنها راهش این است که تو کنارم بمانی. آن‌قدر برایم آواز بخوانی تا من گرمِ گرم بشوم، اما بعدش خودت هم در آتش من می‌سوزی و می‌میری.» طرقه قبول کرد.

آواز پر طرقه

آواز پر طرقه

رمانی حماسی عاشقانه

نویسنده
نازنین جاوید سخن
نوبت چاپ
چاپ اول
قــطــع
رقـــعـــی
دسته بندی
195,000 تومان
برای شروع اسکرول کنید

معرفی کتاب آواز پر طرقه

آواز پر طُرقه رمانی تاریخی حماسی، و درامی عاشقانه است. این رمان در سال‌های پیش از مشروطه و در بستر وقایع تلخ و پرآشوب آن دوران به تصویر کشیده شده است؛ وقایعی چون فشارهای خارجی روس‌ها، و والیان ستمگر داخلی، قحطی و مالیات و فروش دختران ایرانی. آواز پر طرقه عاشقانه‌ای در دل آشوب‌های تاریخ است!

 

بخشی از کتاب آواز پرِ طُرقه

روزی که باوان به دنیا آمد، گلبوته ده سال بیشتر نداشت. ایل در راه قشلاق بود. خشکی و سرما را پشت‌سر می‌گذاشتند تا به گرمسیر برسند. پایین رشته‌ کوه‌ها تا چشم کار می‌کرد، دشت باز بود. ابرهای بزرگ توی آسمان به هم تافته بودند. دستهٔ پرنده‌های مهاجر از بالای ابرها می‌گذشت. صدای جیغ حواصیل‌ها از توی دسته به گوش می‌رسید. رودخانهٔ خروشانی از وسط دشت می‌گذشت. آب رودخانه با سرعت به سنگ‌ها برخورد می‌کرد و به اطراف می‌پاشید. هوا سوز داشت. باد بوته‌های خار را روی زمین می‌غلتاند. ایل بین راه اتراق کرده بود. سیاه‌چادرها بالای رودخانه بودند. ئه‌سرین مادر گلبوته پابه‌ماه بود. با هم رفته بودند پایین رودخانه هیزم جمع کنند. از هم جدا شده بودند. ئه‌سرین پشتهٔ خار را از پشتش پایین انداخت. دست‌هایش را روی کمر گذاشت. پاها را جلو و عقب کرد. دردی توی کمرش تیر می‌کشید. هرچقدر منتظر شد، درد آرام نگرفت. همان‌جا که بود روی زانوهایش پایین افتاد. دست‌هایش را روی زمین گذاشت. ناخن‌هایش را توی خاک فروکرد. درد زیر شکمش می‌چرخید. سرش را بالا گرفت. صدای غریب و کش‌داری از توی سینه‌اش بیرون آمد. گلبوته صدای مادرش را که با صدای رودخانه همراه شده بود شنید و به سمتش دوید. به هم که رسیدند ئه‌سرین دستش را گرفت و فشار داد. سرد و خیس بود. نفس‌نفس می‌زد. عرق از بین بافته‌های مویش شره می‌کرد. گلبوته ترسید. با صدایی که می‌لرزید گفت: «داییک وقتش شده؟ صبر کن، الان خاله را خبر می‌کنم.»

ئه‌سرین دست گلبوته را کشید. بین نفس‌نفس‌زدن‌هایش مقطع و بی‌جان گفت: «دیر شده، بچه دارد می‌آید.»

مشاهده بیشتر

مشخصات کتاب

اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر

موضوع :
رمان عاشقانه
تاریخ نشر :
1404
رده سنی :
بزرگسال
تعداد صفحات :
216 صفحه
قطع :
رقعی
نویسنده :
نازنین جاوید سخن
طراح جلد :
حسن کریم زاده
ویراستار :
فاطمه کیانی
مدیر تولید :
محمد امیری هنزایی
کـتـاب هــای مــــــــــرتــبــط

دیدگاهتان را بنویسید