خاطراتی طنز از خواستگاری دختران
«یه خواستگار داشتم میگفت من یوزارسیفم. میخوام زنم هم شبیه زلیخا باشه؛ ولی تو شکل کاریماما، ندیمۀ زلیخا، هستی.» این خاطرۀ فسقلی، در نگاه اول خندهدار است؛ اما در لایههای زیرین، طنز تلخ حساب میشود و باید بهحال گوینده و شنوندهاش هایهای گریست.
یکیشون خیلی خوبه، خاطرات دخترانی است از جلسه خواستگاری. شاید در نگاه اول این خاطرات خندهآور و خوشمزه باشند که هستند اما تلاش نویسنده فقط خندیدن نبوده؛ ایشان تلاش کردهاند با زبانی شیرین، تلخیهایی را که دخترها در این مراسم ریشهدار در فرهنگ ما میچشند، بیان کنند، پس باید هم خندید هم فکر کرد.
میترا گفته بود دوست شوهرش دربهدر دنبال زن میگردد؛ البته نه هر زنی. چون از دید پسران سرزمینم، چیزی که زیاد است، دختر دم بخت است. دخترها دلشان هم بخواهد بیهیچ شرطوشروطی زن آنها بشوند. متأسفانه علیرغم پیشرفت تمدن و تکنولوژی و فرهنگسازیهای گسترده، همچنان در شهر و دیار من نظام طبقاتی جنسیتی وجود دارد و پسرها در حالت عادی یک هیچ از دخترها جلوترند. یعنی بهمحض خروج از شکم مادر، دارای منافع و مزایای بیشماری هستند. یکی از مزایای مذکربودن هم همین امر خطیر خواستگاری است که معمولاً پسرها در مقام انتخابکننده قرار دارند و زحمت میکشند و گزینههای روی میز را بررسی میکنند. البته در سالهای اخیر که افراد، تیریپ روشنفکری برداشته و ژست تجدد میگیرند، میگویند هیچ اشکالی ندارد که دختر هم خواستگاری برود؛ اما ازآنجاکه حرف مفت کنتور نمیاندازد، اگر یک دختر از همین آقایان روشنفکرنما خواستگاری کند، خودشان را میزنند به برق!
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر