بچه، شتری است که عاشق خاطرهجمعکردن است؛ اما دوستش آدی فقط دنبال بازیگوشی است. در این کتاب اگر با او همراه شوید با کلی خاطره پرهیجان آشنا شوید. بچه لابهلای خاطراتش از مرد مهربان و قصه غدیر هم میگوید. این کتاب داستانی جذاب است که درونمایه دینی دارد و کودکان را هم با تاریخ اسلام آشنا میکند و هم کمک میکند تا خلاقیتشان تقویت شود. کتاب بچهای که نمیخواست آدم باشد! برای کودکان جذاب است و روایتی از واقعه عظیم غدیر را هم برای آنها روایت میکند.
من یک شتر یکساله هستم و اسمم بچّه است. با اینکه هیچ شتری توی دنیا اسم بچّهاش را بچّه نگذاشته، امّا دوست دارمِ من به این اسم زیاد است. بهخاطر همین، این اسم را برای خودم انتخاب کردم.
من یک شترِ خاطرهجمعکن هستم. هیچ شتری مثل من، خیلیتر از خیلیتر از خیلی دلش نمیخواهد خاطره جمع کند؛ امّا من میخواهم!
پدرِ آدی صاحب ماست؛ ما، یعنی من و پدر و مادرم. آدی دوست من است. او، یعنی آدی، پسر صاحب ماست. دوست دارمِ آدی به جمع کردن خاطره مثل من نیست. دوست دارمِ آدی به یک عالمه بازی کردن و لجدرآری است؛ امّا چون دوستدارمش به من زیاد است، دو تا کار انجام میدهد:
آدی خودش را محکم به من چسباند و گفت: «زود باش، زود باش بچّه، فرار کن.»
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر