در تلاش برای جستجوی مادر
کتاب «دختری که پروانه شد» برای کودک و نوجوان داستان زندگی دخترکی را روایت میکند که در هنگام زندهبهگور شدن به دست پدرش، توسط مردی خریداری شده و از مرگ نجات مییابد. این قصۀ پر فراز و نشیب در زمان عرب جاهلیت شروع میشود و هنوز انسانها با عقاید خرافی و غیرانسانی، در جامعهای مملو از ظلم و نادانی زندگی میکنند.
داستان دختری بهنام زیتون است. پدر زیتون در حال زندهبهگور کردن دخترش بوده که مردی او را میبیند و به قیمت چند درهم او را میخرد. اتفاقات در زمان صدر اسلام روایت میشود وقتی که مردم در مکه هنوز بتها را میپرستند. زیتون میخواهد یک خلخال بدزدد تا با پولش نام و نشانی از مادرش پیدا کند اما در همین زمان صاحب خلخال متوجه میشود.
این کتاب را به کودکان و نوجوانان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
زیتون به موهای مشکی گره خورده اش که هیچ وقت رنگ شانه و روغن به خود ندیده بود، دست کشید. دوست داشت جای دخترک بود. حتّی
تا آن پایین هم بوی عود و عنبر می داد و جای لباس بلند و پسران هاش، دامنی چین دار و کوتاه پوشیده بود. مادری هم داشت که به خاطر نعرۀ گاو،
دستش را محکم گرفته بود، دلدار یاش م یداد و با وعدۀ باران و خنکی هوا خیالش را آسوده می کرد. از دختر بدش آمد و تصمیمش را گرفت.
زبیده یادش داده بود چطور بدون اینکه دستش پوستی را لمس کند، قفل را با یک حرکت عقب بکشد. بعد منتظر باشد تا پا تکانی بخورد و
خلخال خودش روی زمین بیافتد.
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر