سه داستان در یک زمان تاریخی
داستان شب ضربت خوردن حضرت علی (ع) را با سه راوی روایت میکند. حرب، حلما و سعد.
حرب: پسر بکر که اکنون یتیم است و کنار عمویش زندگی میکند. او آرزو دارد به بصره کنار مادرش برود و از یتیمی نجات یابد. برای همین به پول نیاز دارد. به همینخاطر با حنضل همراه میشود تا پول ابنملجم را بدزدد. او به همین بهانه با ابنملجم تا مسجد همراه میشود و ضربت خوردن امام علی(ع) را مشاهده میکند.
حلما: دختری که خانهشان را در اثر سیل از دست میدهند و با پدر و مادرش راهی کوفه میشود تا زیر سایه خلیفه، امیرالمؤمنین علی (ع) زندگی خوبی داشته باشند. اما در راه، پدر را مار نیش میزند و میمیرد. حال، مادر مجبور به حصیربافی است و زندگی سختی دارند. حلما به دنبال راه نجاتی است و میخواهد شکایت به خلیفه ببرد که میفهمد امام ضربت خوردهاند و برحسب تصادف وارد خانه میشوند و شاهد ماجرا هستند.
سعد: پسر ابناثیر، طبیب یهودی. که با پدر راهی منزل امام میشود و یکی از شاهدان ماجراست.
برمیگردم طرف در و عابد را میبینم که از در فاصله گرفته و میرود. خلیفه را میبینم که پشت در خانۀ ما ایستاده. ماه را میبینم که آسمان و زمین را یکجور روشن کرده. دلم میخواهد مهربانی خلیفه را باور کنم. اما حرفهای عمو در سرم میچرخد؛ حرفهایی که موقع رفتن به جنگ با بابایم میزدند. حرفهایی که از وقتی برگشته است میزند. آنقدر زیادند که نمیگذارند چیزی را که چند لحظه پیش شنیدهام، باور کنم. میروم کنار دیوار شکسته و از آنجا زل میزنم به خانۀ خودمان، به درخت وسط خانه.
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر