کتاب به سبد خرید شما اضافه شد مشاهده سبد خرید
کپی آدرس
فروشگاه
دسته بندی
سبد خرید
سید سعید هاشمی

«شیطان در خانه» روایتگر زندگانی، جوانمردی‌ها، فراز و نشیب های و نحوۀ به شهادت رسیدن امام حسن مجتبی است که توسط قاتل او جعده که همان همسر حضرت باشد روایت می‌شود. نویسنده با به تصویر درآوردن حیات امام حسن و دسیسه‌ای که در این بین دشمنان برای قتل او از پیش برنامه ریزی کرده بودند به ظرافت تمام مظلومیت و جوانمردی حضرت را برای مخاطب نوجوان خود به تصویر بکشد.

شیطان در خانه

شیطان در خانه

آشنایی با سیره و زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام)

نویسنده
سید سعید هاشمی
نوبت چاپ
چاپ دوم
قــطــع
رقـــعـــی
110,000 تومان
برای شروع اسکرول کنید

معرفی کتاب

رمان تاریخی شیطان در خانه حاصل مطالعات و علاقهٔ نویسنده به سرگذشت امام حسن مجتبی(ع) است. این کتاب در واقع داستانی را با الهام از تاریخ زندگی این امام روایت کرده است. این امامْ امام دوم شیعیان و فرزند علی بن ابی‌طالب و فاطمهٔ زهرا و نوهٔ محمد بن عبدالله، پیامبر اسلام، است. مسلمانان و به‌ویژه شیعیان از او با عنوان امام حسن مجتبی یاد می‌کنند. کُنیهٔ او ابومحمد است. او از اهل‌بیت و نیز آل‌کسا به‌شمار می‌رود. از دیدگاه برخی از اهل سنت همچون ابن کثیر و ابن حجر، او پنجمین و آخرین خلیفه از خلفای راشدین محسوب می‌شود. او به سخاوت و رسیدگی به فقرا و مهربانی و هوش و البته شجاعت معروف بود.

نویسنده این کتاب سید سعید هاشمی است که از او کتاب های «فرمانده گندم خوار» و «آتش بر دامن ماه» به چاپ رسیده است.

 

 

بخشی از کتاب شیطان در خانه

می‌خواستم بگویم آنقدر آدم خبیثی هستی که هیچ دروغی از تو بعید نیست؛ اما جلوی خودم را گرفتم تا عصبانی‌اش نکنم و او بیشتر برایم حرف بزند. مروان را سال‌های سال بود که می‌شناختم و از وقتی کوچک بودم، صحبتش در خانۀ ما بود. مروان همین‌ طور به چشم‌های من زل زده بود و منتظر عکس‌العمل من بود. کم‌کم به خودم آمدم. لبخندی زدم و گفتم: «آیا خود خلیفه این حرف را به تو زد؟»

ـ خودِ خودش گفت. او به شما امید زیادی دارد. شما با کشتن فرزند علی، باعث یکپارچه‌شدن حکومت اسلامی می‌شوید. نگاهی به خلافت بیندازید! می‌دانید که حکومت دو تکه شده است: یک تکه، گوش به فرمان شوهر شما هستند و یک تکه زیر سایۀ خلیفه. اما اگر شوهر شما از میان برداشته شود، حکومت، یکپارچه می‌شود و این اختلافات از میان می‌روند.

انگار قند در دلم آب می‌شد. انگار سبک بودم و داشتم پرواز می‌کردم. به مروان نگاه کردم که با رضایت خاطر به من زل زده بود. زود به خودم آمدم. خودم را جمع‌وجور کردم و از سر راه او کنار رفتم. گفتم: «را... را... راستش... هنوز نمی‌توانم تصمیم بگیرم. باید به من فرصت بدهی.»

ـ فرصت دارید بانو؛ اما زودتر تصمیمتان را بگیرید. این کار باید هرچه زودتر عملی شود.

مشاهده بیشتر

مشخصات کتاب

اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر

موضوع :
داستان های نوجوان
تاریخ نشر :
1401
تعداد صفحات :
140 صفحه
رده سنی :
15 سال به بالا
قطع :
رقعی
نویسنده :
سید سعید هاشمی
تصویرساز جلد :
محمدامیر گروسیان
حروف نگاری جلد :
محمود آراسته نسب
ویراستار :
سمیه دقاغیان
کـتـاب هــای مــــــــــرتــبــط

دیدگاهتان را بنویسید