موشی که می خواست همه چیز و همه کس را بخورد
موش آدمخوار قصهای است پر از هیجان و تعلیق. موشی که از رفتار و برخورد نامناسب آدمها ناراحت میشود و آنها را یک لقمهی چپ میکند.
تا اینکه درنهایت، عقل و درایت پیرزنی باعث میشود به گونهای دیگر با موش رفتار کند.
پیرزن به عنوان یک فرد با تجربه رازهای زندگی را به جوانترها نشان میدهد.
پدران و مادران عزیز؛ با خواندن این قصه برای کودکان میتوانید فرهنگ غنی فارسی را به نسل بعدی انتقال دهید.
موش خیلی گرسنه بود. زیر این بوته را گشت، بالای آن تپه رفت، ولی خبری نبود. گشت و گشت، ولی توی دشت و صحرا چیزی برای خوردن پیدا نکرد. آمد و آمد و آمد تا به باغی رسید. با دیدن درختهای پُرمیوهٔ باغ، دستی به شکمش کشید و گفت: «بهبه.» شروع به خوردن کرد و سه تا سیب خورد.
ناگهان باد تندی وزید و شاخهای از درخت کنده شد. موش نزدیک بود زیر برگها له شود. عصبانی شد و شاخه را با تمام برگهایش خرچ و خرچ خورد.
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر