روایتی از عشق و سختی و صبوری
هر آدمی قصهای دارد و هر قصهای، درسی برای آموختن. وقتی قرار شد بمانی، قصۀ زندگی زهرا توکلی است که زندگیاش در عین عادیبودن، پر از قصه و درس است، درسهایی زندگیساز. اینها را نویسندۀ کتاب، خانم آزاده جهاناحمدی، در مقدمۀ کتابش آورده است. نویسنده در متن این کتاب کوشیده است زندگی زنی را به نمایش بگذارد که زندگیاش معنادار است و میتواند بهعنوان الگو به جامعۀ مخاطب خود معرفی شود. زهرا توکلی از آن زنهایی است که در زندگی، وقتی قرار شد بماند، تا انتها ماند.
وقتی قرار شد بمانی داستان عشق است با تمام رنجهای که با خود به همراه دارد. اما عشق هر اندازه که رنج داشته باشد با خودش صبوری هم میآورد. این کتاب حکایت زنی است که سالها پای عهدش با همسرش ماند و برای با هم بودن جنگید. همسری که خانواده برایش اولویت بود و با وجودش کانون خانه را همیشه گرم نگه داشت.
در حقیقت نویسنده در این اثر با رفتوبرگشت به زمان گذشته و حال، با زاویه دید دانای کل، به روایت زندگی عاشقانه یک همسر جانباز از دوران کودکی تا میانسالی پرداخته است. تلاش نویسنده بر این بوده با ارائه تصویری از یک زن اصیل ایرانی، تمامی زوایای حاشیهای و متنی هشت سال دفاع مقدس را در اختیار خواننده قرار دهد و تا حد ممکن، سختیهای گوناگون زندگی یک همسر جانباز را به زبانی ساده و روان در بین نسل بعد از جنگ منعکس کند. این اثر داستانی اولین اثر آزاده جهاناحمدی در حوزه دفاع مقدس است.
این کتاب را به دوستداران ادبیات پایداری و دفاع مقدس پیشنهاد میکنیم.
مجتبی کیسۀ قرصهای زهـــــرا را دستــش داد و نشـــــست پشـــــت فرمان. پشــــت چـــراغ قرمـــز ایستاده بودند که سرش را انداخت پایین و گفت: «زهرا، اگه تو نبودی، من اینجا نبودم. خدا شاهده چقدر میخوامت. چقدر دلم گرمِ بودن توست.از همون بچگی که خیلی کوچیک بودی، من تو رو میخواستم. تو نمیدونی چه نعمتیه مرد خیالش از خونه و زندگی راحت باشه. تو کمنعمتی نیستی.» زهرا مثل همان شانزدهسالگی به مجتبی نگاه کرد، همان طور با مهر و امید. انگار در دلش انار پاره بکنند و دانههایش بریزد در دل زهرا.
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر