راز درۀ شیرها
پرواضح است که همه بچهشیرها با فارغشدن یک مادهشیر خوشبخت به دنیا میآیند. اما پهلوان چشم عسلی همه چیزش مثل اسمش عجیب است. البته نه اینکه خانم شیر او را به دنیا نیاورده، بلکه مادرش او را در صفحههای یک کتاب جا گذاشته و رفته و به نویسنده، خانم سمیه سیدیان سپرده که ماجرای شیربچهاش را برای ما بنویسد. در نهایت چشم عسلی به ما رسیده تا حرف مادرش زمین نماند و آرزو به دل از دنیا نرود. این داستان جذاب، مناسب رده سنی 9 تا 12 سال است.
هیچ بچه شیری، توی دنیا نبوده که بخواهد پهلوان شود جز همین چشم عسلی داستان ما که وقتی باخبر شده پدر و مادرش کشته شدهاند خواسته تا قوی شود و انتقامشان را بگیرد. البته اینجور خواستهها بوی خوبی نمیدهد اما «پهلوان چشم عسلی» قصه یک انتقام نیست؛ بلکه قرار است این شیربچه خوشقلب، راه کوفه را در پیش بگیرد و سراغ شیر خدا برود، کسی که رازهای پهلوانی را بهتر از هر کسی میداند و این بچهشیر داستان ما هم دنبال همین سرچشمه است.
کمتر پیش میآید یک شیر، راه خانه شیرخدا را در پیش گرفته باشد و از بخت خوب کسی هم پیدا شده و ماجرایش را نوشته باشد. کمترین فایده این ماجرا این است که برای همه بچهها جذاب است. همه رده سنیها به شیر علاقه دارند. شیربچه داستان ما هم از این قاعده مستثنی نیست و میتواند با سفری که در پیش دارد، بچههای ما را به محضر شیرخدا ببرد و یک عالمه اطلاعات خوب و مهم برایشان پیدا کند.
لذت زندگی کردن با یک شیر شجاع و پرماجرا که حسابی مصمم است به دیدار شیر خدا برود و بفهمد این همه شجاعت و کیاست چطور در وجود او جمع شده، از کفتان میرود.
اسم شهر کوفه بود. به نظر چشم عسلی اسمش بیشتر شبیه چیزهای خوردنی بود. حتی در راه چندبار با خود فکر کرد شاید بتواند دو سه گاز به آن شهر خوشمزه بزند. ولی باید هرچه زودتر خودش را به نگهبانهای شهر میرساند و به آنها میگفت که او را پیش شیرخدا ببرند.
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر