مجموعه گروه موسیقی پشهبند
کتاب آواره ای در پارک آبی، جلد سوم از مجموعۀ سهجلدی «گروه موسیقی پشهبند» است و داستان گروهی از پسران کلاسششمی را بیان میکند که با شرکت در اردوی پارک آبی متوجه رازی در مورد همکلاسی خود میشوند. این اثر برمبنای یکی از حکمتهای نهجالبلاغه نوشته شده و قلم جذاب، گیرا و هیجان و ماجراجویی این اثر همراه با تصاویر منحصربهفرد، از جمله نقاط قوت کتاب «آوارهای در پارک آبی» است.
این مجموعه بنا دارد تا در هر جلد سه حکمت از نهجالبلاغه را که حاوی مفاهیم اخلاقی و مورد نیاز برای زندگی است، در قالب داستانی دلنشین و پرکشش به مخاطبان خود منتقل کند.
به آدمهای دیگر نگاه میکردم که بدوبدو از پلههای سرسرهها بالا میرفتند، حتی بچههای کوچکتر از من؛ پس چرا من نمیتوانستم؟ چرا تنها آوارهی پارک من بودم؟ چرا هیچکس مثل من نبود؟ چرا من مثل بقیه نبودم؟ فقط بهخاطر یک اتفاق بد در چهارسالگی؟ ولی من هم حق داشتم؛ چون فکر کنم هیچکس از این بچهها، بلایی که در چهارسالگی سر من آمده بود، سرش نیامده بود. واقعاً که من چقدر بدشانس بودم؛ اما یعنی قرار بود تا آخر عمر از سرسرهها بترسم و دیگر هیچوقت پا در پارک آبی نگذارم؟ حتی وقتی که پانزده سالم شد یا بیست یا وقتی پیر شدم و پدربزرگ شدم؟ یعنی میخواستم بگذارم نوههایم من را مسخره کنند؟ همانطور که من در دلم مامانبزرگم را که از گربه میترسد یک کوچولو مسخره میکنم؟
نه، نه، نه، زندگی اینطوری اصلاً فایده نداشت، اصلاً، بههیچوجه. دوباره رفتم نشستم روی صندلی و به زندگی بیفایده و بیسرسرهام فکر کردم.
خیلی فکر کردم.
خیلی.
خیلی زیاد.
واقعاً زیاد.
و بالاخره تصمیمم را گرفتم.
من این زندگی بدون سرسره را نمیخواستم.
پس چه بهتر که همین الان سوار سرسره میشدم و همانجا بلایی سرم میآمد و زندگیام تمام میشد، برای همیشه...، برای همیشه...، یک ترسو کمتر، بهتر!
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر