گفتارهای ناباب در تعلیم و تربیت نایاب
صرفنظر از اینکه نخستین بار چه کسی یا کسانی و با چه هدفی، واژۀ تربیت را به کار بردهاند، باید گفت معنایی که امروزه از تربیت به ذهن متبادر میشود، به آنچه در همان آغاز بوده است، شبیه نیست.
کتاب ناباب و نایاب از شما به صراحت میخواهد دست از تعلیم و تربیت بردارید، تغییر نکنید، اعتمادبهنفس نداشته باشید و بازتولید نکنید. عبدالعظیم کریمی، نویسندۀ کتاب، بر این باور است تا زمانی که ما از دام آنچه فهمیدهایم آزاد نشویم و از حصار آنچه به آن دلخوش کردهایم، خارج نشویم، همچنان با بزرگترین مانع فهم تربیت روبهرو هستیم. مرگ تربیت در قفس کژتابیها از فهم درست تربیت آغاز میشود و تمام زندگی و آیندۀ کودک را در بر میگیرد. وی معتقد است نسل کنونی در اوج هجوم سرسامآور اطلاعات فزاینده، از رشد معرفت فزاینده بازایستاده است. والدین و مربیان باید بدانند تربیت انسانها تغییردادن و تبدیلکردن آنها به آنچه ما میخواهیم یا جامعه میپسندد، نیست؛ بلکه تأییدکردن و تکمیلکردن همانی است که آنها میتوانند باشند. در یک کلام، مربیان و والدین در هفده گفتار موجود در کتاب ناباب و نایاب، بهصورت کامل و جامع، با آنچه تربیت نیست، آشنا میشوند.
اندیشمندی بزرگ گفته بود: ریشۀ همۀ بدبختیهای بشر زیر سر خوشبختیهای اوست!
با اقتباس از این طنز نیشآگین باید گفت همۀ ذلتهای بشر زیر سر عزتطلبیهای اوست! زیرا بر این تصور است که عزت و اعتمادبهنفس را باید در بیرون از وجود خود جستوجو کند و همین جستوجوی بیهوده حاصلی جز ذلت و حقارت ندارد.
تاکنون هزاران کتاب و میلیونها مقاله و پژوهش دربارۀ عزت نفس و ابعاد آن منتشر شده است و دهها آیین و مکتب و رویکرد فلسفی و جامعهشناختی و روانشناختی در باب خاستگاه عزت نفس و چگونگی پرورش و تقویت آن سخن گفتهاند. این موضوع که چگونه میتوان عزت نفس را تقویت کرد و چه روشهایی برای پرورش حس اعتمادبهنفس وجود دارد، همواره یکی از موضوعات مهم حوزۀ روانشناسی و تعلیموتربیت و حتی فلسفۀ انسانشناسی بوده است.
با نگاهی کلی به تمامی این آثار میتوان دو دیدگاه بهکلی متضاد را در این زمینه شناسایی کرد: اول، دیدگاههایی که بنیاد و جانمایۀ اصلی عزت نفس را برخاسته ازآنچه انسان بالذاته «هست»، میپندارد و دوم، دیدگاهی که عزت نفس را برساختۀ آنچه انسان «دارد»، تصور میکند. برگزیدن هریک از این دیدگاهها خاستگاه و پایگاه نگاه ما را به انسان و چگونگی تعلیموتربیت او تعیین میکند.
کسانی که عزت نفس را برساختۀ منابع بیرونی میدانند، همواره در انتظار دریافت تأییدیه از جانب دیگران بهسر میبرند و آنچه از خود تصور میکنند، مجموع داشتههایی است که از بیرون از وجود خویش بهدست آوردهاند؛ بهگونهای که هرچقدر این داشتهها افزونتر میشود، حس اعتمادبهنفس آنها و قدرت و اعتبار آنها نیز افزایش مییابد؛ اما کسانی که عزت نفس را نه در آنچه دارند، بلکه در آنچه هستند میجویند، تصویری که از خود دارند با گروه مقابل بسیار متفاوت و حتی متضاد است.
بیشترِ کتابهای موجود در حوزۀ روانشناسی عزت نفس، معطوف به منابع و عوامل بیرونی است و همین نگاه موجب میشود که عزت نفس بهمنزلۀ فراوردهای اکتسابی تلقی شود که وابسته به دیگران است. در مقابل، نگاه دیگری وجود دارد که عزت نفس را فرایندی اکتشافی تلقی میکند که برخاسته از منابع درونی است.
بهبیانی روشنتر، عزت نفس یا بر مدار «داشتن» پدیدار میشود یا بر مدار «بودن». در اینجا دو نوع «بودن» مدنظر است: بودن در خود و بودن باخود! بودن درخود موجب محدویت و ذلت و رنجش است و بودن باخود موجب گشودگی و عزت و آرامش.
معمولاً اغلب مردمان در مدار دیگری و موقعیتهای بیرونی مستقرند و ازاینرو رنجور و مضطرباند؛ اما آنکه در مدار خویشتن حقیقی استقرار یافته، از اسارت خودِ دروغینش رها شده است. این رهاشدگی محصول انحلال منیّتهای فروکاهندۀ نفسانی و اضمحلال خواستهها و داشتههای بیریشۀ دنیوی است که بهخطا موجب اعتمادبهنفس و عزت موهوم او شده است.
درواقع، وجه غالب مفهوم و معنی عزت نفس در جوامع امروز مبتنی بر گفتمانِ داشتن است، نه بودن. از همین روست که هرچقدر زمینهها و عوامل ایجاد اعتمادبهنفس بیشتر میشود، حس اعتمادبهنفس کاهش مییابد. گویا همهچیز در این دیدگاه وارونه جلوه میکند.
پرسش اصلی این است که آیا عزت نفس را باید ایجاد کرد یا باید احیا کرد؟
اطلاعات فیپا، اطلاعات ناشر